دانلود مستقیم فیلم شکستن امواج Breaking the Waves 1996 دانلود با لینک مدیافایر و زیرنویس فارسی
imdb: 7.8/10
کارگردان: لارس فون تریه
براي دانلود روي خواندن مطالب ديگر کليک کنيد
، دانلود مستقيم فيلم لارس فون تریه، شکستن امواج 1996 ، فیلم اروپایی
http://www.mediafire.com/?ymmhyyczmilhttp://www.mediafire.com/?2vczyjnhvwnhttp://www.mediafire.com/?zynwyzzlyhdhttp://www.mediafire.com/?omevoizuimjپسوورد: asanfilm.blogspot.com
زیرنویس
http://www.mediafire.com/?kzmhzzmoitidownload film,mediafire,دانلود مستقيم فيلم درام؛ دانلود مستقيم فيلم عاشقانه،دانلود مستقيم فيلم از مديا فاير، زيرنويس فارسي، دانلود مستقيم فيلم لارس فون تریه، شکستن امواج 1996 ، فیلم اروپایی
درباره فون تریه
لارس فون تریه بدون شك یكی از نوابغ كارگردانی سینمای معاصر است. او زبان سینما را به خوبی میشناسد و در به كارگیری آن به طرز كم نظیری توانایی دارد. كارگردانی كه علاقه بسیاری به سهگانه سازی نشان میدهد و تمام فیلمهایی كه تا كنون جلوی دوربین برده بخشی از یك سهگانه را تشكیل میدادهاند. شاید اكنون بتوان با كمك هر كدام از این سهگانهها (كه البته آخرین آنها هنوز كامل نشده است) سینمای فون تریه را به سه بخش یا دوران مشخص با مولفه های مشترك تقسیم كرد.
اولین سه گانه او درباره اروپاست : «عنصر جنایت» (1984)، «اپیدمیك» (1987) و «اروپا» (1991). آنچه بیش از هر چیز در این سه فیلم به چشم میخورد فرم بسیار آراسته و فضای تاریك و وهمآلود آنهاست. در حقیقت توجه بیش از حد فون تریه به فرم و وسواس حیرت انگیزش در میزانسن او را به عنوان كارگردانی كاملا فرمالیست كه همواره در فیلمهایش به دنبال ابداعات تصویری و البته روایی است مطرح كرد تا جایی كه دیوید تامسون در دایره المعارف مشهور سینماییش آن جمله بحثانگیز را درباره او نوشت: "فون تریه چیزی به عنوان واقعیت نمیشناسد، او تنها سینما را میشناسد و بس." همچنین در جشنواره كن سال 2000 و پس از اعطای جایزه نخل طلا به فون تریه هیات داوران از او به عنوان "نابغه فرم" تقدیر كرد. عنصر مشترك در میان این سه فیلم شاید همان "اروپا" باشد. قاره سبز گذشته كه اكنون به فضایی تاریك و رعبآور تبدیل شده است. فضایی كه فون تریه در همان ابتدای «عنصر جنایت» از اروپا به دست میدهد گویای این حقیقت است: خانههایی كه آب اطرافشان را فرا گرفته، هوای همیشه تاریك و بارانی، شب طولانیِ بی انتها، مسافرخانههای كثیف درجه چندم و انسانهای مسخ شده. این همه آن چیزی است كه از اروپا باقی مانده است. این تصویر در «اپیدمیك» هم به نحوی دیگر تكرار میشود و البته این بار انگار بغضی تلخ گلوی كارگردانش را گرفته. خصوصا آنجا كه از زبان یكی از شخصیتهای فرعی بخشی از جنایات متفقین در بمبارانهای شیمیایی مناطق مسكونی آلمان بازگو میشود. سرانجام این بغض در «اروپا» میتركد و نگاه نوستالوژیك فون تریه به اروپای پس از جنگ آشكار میشود.
از نظر فرم روایی هر سه فیلم به گونهایی بر گفتار روی متن متكی هستند كه این فرم روایی در «اروپا» با نریشن زیبا و كوبنده ماكس فون سیدو به كمال میرسد. به نظر میرسد «اروپا» گل سر سبد اولین سه گانه فون تریه باشد. هر چند غرق شدن در فضای سوررئالیستی و سرگیجهآور «عنصر جنایت» هم خالی از لطف نیست. این فیلم كه داستان سفر ذهنی یك مامور سابق پلیس به قلب اروپای دفرمه شده از زبان خود اوست در اتمسفری به شدت سنگین، و با تصاویری هولناك و سوررئالیستی روایت میشود. تصاویری چون اسبی كه در اعماق آب معلق است یا جسد كودكانی كه در یك قفس ساخته شده از طناب آویزان هستند. تاریكی و فضای رعبآور فیلم میتواند نشان دهنده ذهن تاریك و بیمارگونه شخصیت اصلی باشد. گویی هیچ واقعیتی در فیلم وجود ندارد و در حالتی مملو از عدم قطعیت سیر میكنیم. فیلم قابلیت تاویل پذیری دارد و از این لحاظ به فیلمهای دیوید لینچ شباهتهایی مییابد. استفاده از جزئیات و اشیاء به وفور دیده میشود. لامپهای روشن یا تلفنی كه در زیر میز قرار داده شده در عین جذابیت بصری میتوانند كاملا بی مفهوم باشند.
«اپیدمیك» هم كمابیش فیلمی سردر گم كننده است. مایههای پست مدرنیستی در فیلم كاملا آشكار است و شاید مهمترین آن ارجاعی باشد كه به سكانس مشهور «راننده تاكسی» میدهد: "داری با من حرف میزنی؟" اما در نهایت «اپیدمیك» از آن سوی بام میافتد و به فیلمی ملالآور و حقیقتا آزار دهنده تبدیل میشود. شاید بهترین توصیف از آن، دیالوگی از خود فیلم باشد: "فیلم باید مثل یه سنگریزه ته كفشت باشه."
اما «اروپا» فیلمی بسیار شسته و رفته، با درامی قوی و تاثیر گذار است. فضای كابوسوار فیلم گاه با برخی اغراقهای سوررئالیستی در هم آمیخته میشود اما انسجام فیلم كاملا حفظ میشود. گویی سراسر «اروپا» مرثیهای است برای اروپای بعد از جنگ جهانی دوم و انتقادی است صریح از استیلای آمریكاییها بر بخش وسیعی از آن. اما باید اعتراف كرد كه این مسائل چندان برای فون تریه اهمیت ندارد. آنچه برای او مهم است فرم و ساختار روایی فیلم است. این فیلم نهایت خلاقیتهای فون تریه فرمالیست است. هر پلان، هر نما و هر حركت دوربین حساب شده و به شدت تنظیم شده است. فیلم به صورت سیاه و سفید ساخته شده اما در هر سكانس درست در لحظه اوج درام تصویر ناگهان رنگی میشود. انگار ابداعات فرمی فون تریه پایان ناپذیرند. موسیقی متن، تدوین و از همه مهمتر فیلمبرداری در نهایت كمال و زیبایی در خدمت دیدگاه فرمالیستی كارگردان قرار دارند. ازسوی دیگر ساخته شدن این فیلم و دو فیلم قبلی به زبان انگلیسی نشان از علاقه بسیار فون تریه به بین المللی شدن فیلمهایش دارد.
دگما 95: در جست و جوی واقعیت
در 20 مارس 1995 هم زمان با جشن صد سالگی سینما لارس فون تریه به همراه دوست نزدیكش توماس وینتربرگ و دو كارگردان دیگر به نامهای سورن كراگ یاكوبسن و كریستین لورینگ سوگند نامهایی را امضاء كردند كه بر اساس آن شیوهای جدید در فیلمسازی پدید آمد كه به دگما 95 مشهور گردید. بر اساس این سوگند نامه كه در حقیقت شیوهای در مقابل روش فیلمسازی كلاسیك و متعارف در سینما بود استفاده از دكور و لوازم صحنه، صداهای غیرطبیعی و میكس شده، موسیقی، تكنیكهای فیلمبرداری (مثل تراولینگ و...)، لنز و فیلتر و جریان سیال ذهن در فیلم ممنوع میشد. بر طبق ماده آخر این بیانیه ده مادهای كه فون تریه و وینتربرگ نام ده فرمان را بر آن نهاده بودند ذكر نام كارگردان در عنوان بندی هم ممنوع بود!
به عبارت دیگر این كارگردانهای آوانگارد دانماركی در نظر داشتند با حذف فرم بر روی خود داستان یا همان محتوی تكیه كنند. آنها همه ادا اصولهای فرمی را چیزی زائد میدانستند كه به روند داستان گویی فیلم لطمه میزند و آنرا تحت تاثیر خود قرار میدهد. بدین ترتیب دگما تلاشی بود برای احیای قصه گویی در سینما. ولی نه قصه گویی به سبك هیچكاك یا هوارد هاكز، بلكه قصه گویی به سبكی تازه و آوانگارد كه عملا بسیاری از ابزارهای دست كارگردان را از او میگرفت و در عوض تنوعی دلپذیر در فرم و زبان سینمایی را در اختیارش میگذاشت.
اولین فیلم دگما «جشن» نام داشت كه ساخته وینتربرگ بود و «احمقها» (1998) دومین فیلم از این شیوه نوظهور بود كه فون تریه آنرا كارگردانی كرد. البته «شكستن امواج» (1996) هم فیلمی به سبك و سیاق دگما بود. حالا فون تریه میخواست چیزی خلاف گفتههای دیوید تامسون را اثبات كند. او حالا فقط به دنبال واقعیت بود و برای دستیابی به آن حاضر بود از مهم ترین دلبستگیش یعنی فرم هم بگذرد.