۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

دانلود فیلم Lost Highway 1997 بزرگراه گمشده با زیرنویس فارسی

imdb: 7.5/10
کارگردان: دیوید لینچ
درام، معمایی

http://www.mediafire.com/?t4mnrznjydj

http://www.mediafire.com/?hmf3y41eou5
http://www.mediafire.com/?33y0xyn2mmd
http://www.mediafire.com/?lhzuy3mmgmo
pass: asanfilm1.blogspot.com
زیرنویس
http://www.all4divx.com/subtitles/Lost+Highway/Farsi+Persian/1
ديويد لينچ كارگردان بي‌رحمي است. او عادت دارد مخاطبش را در دريايي از ابهام و سؤال غرق كند، او مي‌پسندد كه بيننده فيلمش هر تاويلي كه دوست دارد از فيلم داشته باشد و اين شگرد اوست. بزرگراه گم‌شده يك سوررئال ناب سينمايي است، ديويد لينچ هم يك سوررئاليست تمام‌عيار است و از اين نظر خيلي از سينماگران بعد از خود را تحت تاثير قرار داده است. او از طرح معما ابايي ندارد و همواره سوال را بدون پاسخ مطرح مي‌كند، پاسخي كه تنها مي‌بايست در ذهن سيال بيننده فيلمش نقش ببندد و او به اندازه بضاعتش از خوشه تحليل و تفسير فيلم ميوه برچيند. فيلم در ابتدا نياز به تحليلي روشن دارد، ارتباطهاي آدمها اگر روشن بشوند به خودي خود پاسخها آشكار خواهند شد. او معمولاً عمق فلسفي فيلم خود را در لباس ابهام و معما كم و زياد مي‌كند و به خصوص بزرگراه گمشده؛ كه استعاره‌ايست براي مسيري كه مي‌بايست بين طرح سؤال و جواب سؤال طي شود سرشار از كنايه و ايهام به ظاهر فلسفي اما در باطن روانكاوانه است. اگر بصورت عادت و با نگاه كليشه‌اي به تحليل فيلم بپردازيم، مي بايست ابتدا دست روي دغدغه فيلمساز بگذاريم. دغدغه لينچ چه بوده كه باعث توليد اين فيلم شده است؟ آن چيزي نيست مگر نقطه ضعفي در شخصيت، كه صاحبش آن را مي‌داند و در صدد نابودي آن است. هر فردي وقتي در تقابل با اين ضعف رواني قرار مي‌گيرد ابتدا بيرونيها و نزديكترين دلايل خارجي را سرزنش مي‌كند و سرزنش خود آخرين راهكار است. از نظر روانشناسي اين موضوع طبيعي نيست هرچند شيوع زيادي دارد. همانطور كه ذكر شد ضعف شخصيتي و علم به داشتن آن و درگيري مذبوحانه با خود چيزي است كه داستان فيلم بر آن سوار است. در بخش ابتدايي و سكانسهاي اوليه فيلم رابطه سرد فرد و رنه و زندگي آنها را در يك خانه بزرگ اما بي‌روح و زندگي مشاهده مي‌كنيم. آنها نسبت به هم بي‌تفاوتند و در گره‌افكني ابتدايي هماغوشي آن دو را مي‌بينيم و مشخص مي‌شود كه فرد در ارضاي همسرش ناتوان است؛ اين همان آغاز كننده تعليق كلاسيك داستان است. فرد زنش را دوست دارد اما او را خائن مي‌پندارد. او نوازنده ساكسيفون است؛ يك هنرمند. كسي كه به زعم ديويد لينچ راههاي گريز زياد براي تخليه رواني خود دارد و اثرش آنچنان است كه شهوت و سكس را تحت‌الشعاع قرار داده است. فرد ناتوان جنسي است و دوست دارد كه دليل ناتواني او بيروني باشد هر چند كه مي‌داند اينچنين نيست و از سرزنش كردن خود بيم دارد. ميل به هنر مي‌توانست دليل بيروني آن باشد اما فرد آن را گم كرده است. فرد همسرش را به دليل مذكور مي‌كشد و او را تكه‌تكه مي‌كند و از اينجا وارد دنياي خيالات او مي‌شويم. دنيايي كه فرد دوست دارد براي زنها جذاب باشد و هيچ دليل روانشناسانه و دروني براي سركوب اميال غريزي‌اش وجود نداشته باشد. او دوست دارد «پيت» باشد و مي‌پسندد زنهايي كه از نظر غريزي و سكس جذاب هستند گرفتار او شوند حتي اگر تعلق مادي به مردي چون «ادي» يا همان ديك لورانت داشته باشند. او خود را پيت مي‌انگارد و دوست دارد كسي همچون آليس ميهمان ضيافتهاي سكسي او باشد. نيمه بيشتر فيلم به روياي چنيني فرد مي‌گذرد. زندان و دادگاه و رانندگي در كوره‌راه تاريك و كلبه‌اي كه مي‌سوزد همه توهمات و خيالات فرد هستند. در دنياي خيالي او، اين يك مرد متول است كه مانع رسيدن او به آليس مي‌شود و نه ضعف جنسي او و اين نهايت خرسندي فرد از چنين رويايي است. ديك لورانت ضعف جنسي فرد در قالبي بيروني است. يكي از معماهاي فيلم حضور مرد مرموزي است كه در ميهماني اندي با فرد ملاقات مي‌كند. او نماد غريزه است. البته بايد اذعان كنم در اين زمينه چندان مطمئن نيستم اما با توجه به اينكه اوست كه در كلبه تنها افتاده در صحرا سعي در تحريك فرد براي كشتن ديك لورانت انتزاعي و سمبليك مي‌كند و حتي به فرد گوشزد مي‌كند كه آليس نام ديگري براي رنه است مي‌تواند كنايه‌اي از افكار نشات گرفته از غريزه باشد. نقطه عطف و كليد معماي فيلم آنجايي است كه آليس در گوش پيت (يا فرد) نجوا مي‌كند كه هيچ‌وقت از آن او نخواهد بود. اين در واقع عدم دستيابي فرد به خواسته واقعي يا خيالي او براي دستيابي به جنس زن است. بعد از اين ماجرا دوباره وارد دنياي واقعي مي‌شويم، جايي كه فرد ديك لورانت را كشته است و آن را به خود بازگو مي‌كند، منظور آنجايي است كه فرد در آيفون خبر مرگ ديك لورانت را مي‌دهد كه اين ابتداي فيلم است. اين پايان راه بزرگراه گمشده است و فرد از سوال ابتدايي به جواب انتهايي دست مي‌يابد. بي‌شك بزرگراه گمشده و دكتر مالهالند از آثار برجسته سوررئاليستي در دو دهه اخير هستند. بزرگراه گمشده از سويي، نظر به مسائل حاد انساني دارد. مسائلي كه براي تمام انسانها دغدغه هستند اما آدمي از رويارويي با آنها ابا دارد. بزرگراه گمشده نوعي روانشناسي است بر خلاف تصوراتي كه اين فيلم را فلسفي مي‌پندارند.
آشنايي با مكتب هنري سوررئاليسم:
اين‌ مكتب‌ هنري‌، جنبشي‌ بود كه‌ در فرانسهِ  دهه ِ۱۹۲۰ شكوفا شد. نظريه‌پرداز و سخنگوي‌ اين‌ مكتب آندره‌ برتون بود كه بيانيهِ سوررئاليسم‌ را در سال ‌۱۹۲۴ نوشت‌. چكيدهِ اين‌ بيانيه‌ كه‌ مبتني‌ بر روان ‌شناسي‌ ناخودآگاه‌ فردي‌ در هنر است‌، متوجه رفتار غير عقلايي‌ و ناخودآگاه‌ هنرمند بر پايهِ ادراكات‌ ذهني‌ و رواني‌ او از محيط‌، تداعي‌ معاني‌ و روِياست‌. تخيل‌ و روِيا درآثار هنري‌ سوررئاليستي‌ از جمله‌ فيلم‌ به‌ صورت‌ يك‌سلسله‌ تصاوير آشفته‌ و درهم‌ و برهم‌ از خود آزاري‌ و دگرآزاري‌ بروز مي‌كند كه‌ رفتارهاي‌ عصبي‌، و اعمال‌ خشونت‌آميز نتيجهِ آن‌ است‌. ميل‌ به‌ خودكشي‌ و توجه‌ به‌ مرگ‌، جنايت‌ و اميال‌ سركوب شده‌ و از جمله‌ بينش‌ فرويدي‌ پايهِ مضامين‌ و موضوعات‌ تصاوير سوررئاليستي‌ است‌. شعار سوررئاليست‌ها «عشق جنون‌آميز»بود. معروف‌ترين‌ آثار سينمايي‌ سوررئاليستي‌ جنبش‌ آوانگارد عبارت‌ است ‌ از «سگ‌ اندلسي‌» (۱۹۲۸) و«عصرطلايي‌» (۱۹۲۹) كه‌ توسط‌ دو هنرمند اسپانيايي‌ «لوئيس‌ بونوئل‌» و «سالوادور دالي‌» (نقاش‌ سوررئاليست‌) ساخته‌ شده است‌. بر نحوهِ رفتار شخصيت‌هاي‌ فيلم‌ «سگ‌ اندلسي‌» منطق‌ روِيا حكم‌فرماست‌ و هيچ‌ عملي‌ عقلايي‌ نيست‌، ناخودآگاه‌ و اتوماتيسم‌ در واكنش‌ يعني‌ همان‌ چيزي‌ كه‌ آندره‌ برتون‌ در بيانيهِ سوررئاليسم‌ آورده‌، اساس‌ بازي‌ و تدوين‌ در «سگ‌ اندلسي‌» قرار گرفته‌ است‌. سوررئاليست‌ها به‌ نظم‌ تثبيت‌ شدهِ جامعه‌، سنت‌هاي‌ مورد احترام‌، نظام‌ حاكم‌، خانواده‌، كليسا، پليس‌ و ارتش‌ به‌ ديدهِ هجو مي‌نگريستند، اين‌ جنبه‌ از نگرش‌ اجتماعي‌ آنها در صحنه‌هاي‌ متعددي‌ از فيلم ‌ «عصر طلايي‌» به‌ چشم‌ مي‌خورد.
به قلم احمد ضابطي در فصلنامه هن


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر