۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

دانلود فیلم American History X 1998 تاریخ مجهول آمریکا با لینک مدیافایر و زیرنویس فارسی




دانلود فیلم American History X 1998  تاریخ مجهول آمریکا با لینک مدیافایر و زیرنویس فارسی
imdb: 8.6/10
top 250: #38
کارگردان: تنی کی
براي دانلود روي خواندن مطالب ديگر کليک کنيد
دانلود فیلم تاریخ مجهول آمریکا 1998 ، ادوارد نورتون،



http://www.mediafire.com/?sharekey=18e19dba0fe9a22291b20cc0d07ba4d29dbbed21c68d40d0



نام:
تاریخ مجهول آمریکا (American History X)
کارگردان:
تنی کی (Tony Kaye)
تهیه کننده:
جان مورسی (John Morrissey)
فیلم نامه نویس:
دیوید مک کنا (David McKenna)
بازیگران:
ادوارد نورتن (Edward Norton)
ادوارد فورلانگ (Edward Furlong)
موسیقی:
ان دادلی (Anne Dudley)
فیلم بردار:
تنی کی (Tony Kaye)
ادیتور:
جرالد گرین برگ (Gerald B. Greenberg)
شرکت پخش کننده:
 New Line Cinema
تاریخ انتشار:
30 اکتبر 1998

زمان فیلم:
119 دقیقه

بودجه فیلم:
 10 میلیون دلار
فروش فیلم:
6 میلیون دلار

 
 

درباره فیلم:
"تاریخ مجهول آمریکا" از بهترین آثار سینمایی دنیا میباشد. فیلم محصول سال 1998 به کارگردانی "تنی کی" است. این اثر برنده 2 جایزه و کاندیدای دریافت 10 جایزه من جمله اسکار شده است. فیلم دارای موضوعی بسیار بدیع است که در غالب یک داستان پند آموز آن را به بیننده خود منتقل میکند. مدت زمان فیلم چیزی حدود 2 ساعت است و رتبه فیلم بر اساس نظر تماشاگران 8.5 از 10 میباشد.
 
 

نمایی از داستان:
"تاریخ مجهول آمریکا" به زندگی 2 برادر با افکار نژاد پرستانه میپردازد که یکی از آنها به دلیل قتل به زندان افتاده است. و پس از آزادی سعی میکند برادرش را حفظ کند. 
 
 

نقدی کوتاه:
نویسنده "تاریخ مجهول آمریکا" "دیوید مک کنا" است. این همان نویسنده فیلم "Blow" میباشد. با توجه به هر دو فیلم میتوان گفت که این نویسنده در داستانهایش تلاش دارد به یک نکته مهم بپردازد و آن اینکه راه غلط رفتن در زندگی عاقبتی جز پشیمانی ندارد.
در فیلم "Blow" یک جوان مسیر زندگی خودش را بر اساس قاچاق مواد مخدر انتخاب میکند و در نهایت همه چیز زندگیش را از دست میدهد و در این فیلم یک جوان به دنبال افکاری پوچ و عقب افتاده نژاد پرستانه میرود و سوای 3 سال از عمرش در زندان، برادرش را نیز دست آخر از دست میدهد. این فلسفه ذهنی "مک کنا" به گمان من در خور ستایش است. اینکه آنچه ما انجام میدهیم در همین جهان گریبانگیر ما میشود به نظر من بهترین نوع تفکر است. و "مک کنا" این طرز فکر را به طوری هنر مندانه در غالب یک داستان جالب به خورد مخاطب میدهد. اما فارغ از هنر نویسنده که در ادامه به ان بیشتر میپردازیم باید به هنر کارگردان نیز اشاره کرد. "تنی کی" در کارنامه اش فیلم مطرح دیگری ندارد اما همین فیلم نیز کافی است تا کارنامه او درخشان باشد. ادیت بسیار عالی تصاویر، استفاده از تصاویر سیاه و سفید به شکلی هنرمندانه، و پرداخت عالی فیلم همگی مبین هنر او میباشد.
در داستان شخصیت ها سر جای خود قرار دارند به طوری که بیننده دچار شک و عدم باور پذیری نسبت به هیچ شخصیتی نمیشود. "درک" و خانواده اش، "سوینی"، زندانی ها، "ست"، همه و همه از واقعیت های جامعه آمریکا و دیگر جوامع که در آنها مشکل قومیتی وجود دارد هستند. ما در فیلم با یک مطلب جالب روبرو میشویم که توسط "سوینی" مطرح میشود. این پلان به نظر من نقطه عطفی در فیلم است. "سوینی" به "درک" میگوید که من مدتها در خلوت خودم زمین و زمان را متهم میکردم که چرا وضع زندگی ما اینچنین است، اما در نهایت به این نتیجه رسیدم که سوال اشتباهی میپرسم. سوال درست این است که آیا تا بحال کاری کرده ام که این شرایط بد را عوض کنم؟
پرداختن به همچین پرسشی و مطرح کردن آن، در جای جای فیلم دیده میشود و از نقاط قوت اصلی فیلم است. ما در فیلم میبینیم که برخی شخصیت ها با رها کردن خود به دست روزگار و رفتن به دنبال افکار پوچ هر لحظه به بدبختی و فلاکت و زوال نزدیک تر میشوند.
به نظر من هر چه قدر از شخصیت پردازی این فیلم تعریف شود کم است. اولا در مورد تمام شخصیت ها تا آنجاییکه زمان فیلم اجازه میدهد مطلب ارائه میشود. دوم اینکه مساله تحول شخصیتی در فیلم عالی اعمال میشود به این معنا که تمام شخصیت ها برای تحول، نیاز به زمان دارند و این زمان، در فیلم به آنها داده میشود.
در مورد بازیگری باید گفت که "ادوارد نورتن" بسیار بد شانس بوده است که نتوانست یک جایزه اسکار بابت بازی خود دریافت کند. شاید به دلیل جوان بودنش این اتفاق افتاده است.   
در آخر باید اشاره کنم همیشه ساختن فیلم خوب به این معنا نیست که فیلم فروش خوبی نیز میکند. بعضی مواقع بر عکس است مانند این فیلم. این فیلم را حتما نگاه کنید.
 
 

شرح ماجرا:
(ادامه صفحه بعد)
 
"درک وینیارد" مشغول سکس با دوست دخترش است که برادرش "دنی" به او اطلاع میدهد که دو سیاهپوست در کنار ماشین او پرسه میزنند. "درک" اسلحه خود را برمیدارد به سراغ آنها میرود و دو سیاهپوست را میکشد.
 
زمان فیلم به جلو میرود. "دنی" در مدرسه است. او یک مقاله در مدح "هیتلر" نوشته است. مدیر مدرسه، "دکتر باب سوینی"، او را توبیخ میکند و به او میگوید که تا فردا فرصت دارد یک مقاله در مورد زندگی برادرش "درک"، و تاثیرات آن بر زندگی خودش بنویسد. "درک" همان روز صبح از زندان آزاد شده است.
 
"دنی" با چند پسر سیاهپوست در مدرسه مدام درگیری دارد. "سوینی" برای کمک به کمیته ای که برای مبارزه با نژاد پرستی در مرکز پلیس شهر فعالیت میکند، میرود. آنها فهمیده اند که منشا فعالیت های نژاد پرستی در منطقه فردی است به نام "کمرون الکساندر". "درک" در گذشته به شدت تحت تاثیر "کمرون" بوده است. در جلسه فیلمی از "درک" پخش میشود که او را بعد از مرگ پدرش نشان میدهد. "درک" در فیلم میگوید که مسبب مرگ پدرش مهاجر ها و سیاهپوست ها هستند.
 
"دنی" در راه بازگشت از مدرسه به محله شان فکر میکند و می اندیشد که در گذشته ای نه چندان دور این محله به کل متفاوت بود و در حال حاضر پر از اوباش و خلافکار.
او به "درک" فکر میکند که 3 سال پیش از این، با تشکیل گروهی سعی در حمایت از سفید پوست های محل در مقابل سیاهها کرده بود. سپس به سرعت به خانه میرود چونکه 3 سال است که "درک" برادرش را ندیده است.
 
"دنی" به خانه میرسد. "درک" از اینکه در طول این 3 سال "دنی" همان راهی را رفته که او قبلا رفته بود، ناراحت است. او از اینکه برادرش آرمهای ارتش "نازی" را روی بدنش خالکوبی کرده دچاره دلهره میشود. و به "دنی" گوشزد میکند که باید تا فردا مقاله مربوط به "سوینی" را تمام کند.
 
"ست" که از دوستان قدیمی "درک" است و جوانی چاق و لا ابالی میباشد به خانه آنها می آید تا بعد از 3 سال "درک" را ببیند. او در غیاب "درک" با "دنی" رابطه داشته و او را پیش "کمرون" میبرده است. "درک" از اینکه "ست" با "دنی" رابطه دارد ناراحت است. "درک" به "دنی" گوشزد میکند که اوضاع خانه در طول مدتی که او در زندان بوده بدجوری به هم ریخته است و آنها باید همه چیز را سامان دهند.
 
"درک" و "ست" بیرون میروند و "دنی" شروع میکند به نوشتن مقاله مربوط به "درک" که "سوینی" به گفته است.  نام مقاله "دنی"، "تاریخ مجهول امریکا " نام دارد. از اینجای فیلم هر آنچه در مورد گذشته و "درک" میبینیم در اصل توسط "دنی" روایت میشود.
 
فیلم در خاطرات "دنی" به گذشته برمیگردد. "درک" با حمایت "کمرون" یک گروه "نازی" در محل تشکیل داده اند. آنها به مغازه ها و فروشگاههایی که مربوط به خارجی ها است، حمله میکنند.
 
"درک" بعد از مرگ پدرش سعی میکند خانواده را اداره کند. اما به تدریج تحت تاثیر افکار نژادپرستانه قرار میگیرد. یک روز سر میز ناهار به شدت با خواهرش "داوینا" درگیر میشود و همینطور خواستگار مادرش "الیت" را نیز از خانه بیرون میکند. مادر "درک" از این ماجرا به شدت ناراحت میشود و به "درک" میگوید که باید از خانه برود. این صبح همان شبی است که "درک" دو سیاهپوست را میکشد. "دنی" از نزدیک شاهد مرگ هر دو سیاهپوست است و این خاطره بعد از گذشت 3 سال در ذهن او همچنان زنده باقی مانده است.
 
فیلم به زمان حال برمیگردد. "کمرون" و دار و دسته اش یک پارتی گرفته اند. "درک" به آنجا میرود و با "دنی" در اتاق "کمرون" برخورد میکند. او از اینکه "دنی" آنجاست خوشحال نیست. "درک" به "کمرون" میگوید که او یک دروغگو  و شیاد است و با افکار پست خودش 3 سال از عمر او را گرفته است. "کمرون" با "درک" درگیر میشود و "درک" او را کتک میزند، و از آنجا فرار میکند. "دنی" به سراغ "درک" میرود و از او توضیح میخواهد.
"درک" شروع به تعریف کردن ماجرای زندان میکند.
 
از این صحنه فیلم به گذشته بر میگردد. "درک" در زندان است. در زندان تعداد سیاهپوست ها به مراتب بیشتر است و ضمنا برخی از سیاهها میدانند که او یک نژاد پرست است. او در موقعیت خطرناکی قرار گرفته است. بنابر این تصمیم میگیرد که دوستانی پیدا کند. او به سراغ چند زندانی سفید پوست میرود که از وضع ظاهرشان بر می آید که نژاد پرست باشند. همزمان او در رخت شور خانه با سیاهپوستی بنام  "لورنس" آشنا میشود.
 
"درک" متوجه میشود که دوستان سفید پوستش با مکزیکی ها و سیاهها معامله مواد مخدر میکنند. او به آنها دائم خرده میگیرد که اصول اعتقادی نژادپرستی به آنها اجازه چنین کاری را نمیدهد. در همین دوران به تدریج دوستی او با "لورنس" بیشتر میشود.
او از سفید پوست ها فاصله میگیرد چون معتقد است آنها اصول را زیر پا میگذارند.
در حمام زندان به "درک" توسط دوستان قدیمی سفید پوستش تجاوز میشود.
او به شدت از لحاظ روحی به هم میریزد. "سوینی"  مدیر مدرسه سابق "درک"، برای صحبت در مورد "دنی" پیش "درک" میرود. او متوجه جریان تجاوز میشود و به "درک" قول میدهد که او را از زندان خلاص کند.
"درک" روزهای آخر خود را در زندان میگذراند. او مدام در اضطراب است که مبادا سیاهها به او حمله کنند. اما آنها هرگز گزندی به او نمیرسانند.
 
"دنی" بعد از شنیدن خاطرات "درک" به شدت از افکارش پشیمان میشود. دو برادر هر دو به خانه میروند و اقدام به پاک کردن و از بین بردن هر چیزی که آنها را به یاد نازیسم و نژاد پرستی بیندازد میکنند. "دنی" به یاد میاورد که اولین بار پدرشان زمانی که زنده بود با صحبتهایش موجب شده بود انها به افکار نژاد پرستی رو بیاورند. زیرا آنها پدر را واقعا دوست داشتند، افکار او را به سرعت جذب کرده بودند.
 
"دنی" و "درک" صبح با هم از خانه بیرون میروند. آنها در یک کافی شاپ به "سوینی" برخورد میکنند. او به همراه افسر پلیس به "درک" اطلاع میدهد که شب گذشته "ست" و "کمرون" اقدام به خودکشی کرده اند. آنها از "درک" میخواهند که کمکشان کند تا به اعضای باند "کمرون" بفهمانند طرز فکر آنها غلط است.
 
"دنی" به مدرسه میرود. او مقاله ای را که قرار بوده برای "سوینی" بنویسد تمام کرده است. او به دستشویی میرود و در آنجا توسط یک دانش آموز سیاهپوست مورد اصابت گلوله قرار میگیرد و کشته میشود."درک" فورا بر سر جنازه "دنی" حاضر میشود.
 
پلان پایانی تصاویری از دریا را نشان میدهد که با خواندن بخش پایانی مقاله "دنی" همراه است. "دنی" مینویسد " ما دشمن نیستیم، بلکه دوست هستیم. زندگی آنقدر کوتاه است که ارزش دشمنی را ندارد".   
  منبع: zirnevis.com

۱ نظر:

  1. کارت خیلی درسته خیلی خیلی ممنون
    فیلم american history x رو نوشتی با زیر نویس فارسی ولی من که نتونستم پیدا کنم

    بازم متشکر

    پاسخحذف